پنداری سکون اُبژه

فنجانی روی لبه میز؛ حالت سقوط، تخم مرغ های پراکنده، کنج دیوارها که با چراغ قوه روشن شده، سطح آب های مورب یا محدب و میز و صندلی هایی که مانند اسب روی دو پا ایستاده اند. این ها موضوع اصلی آثار کارلو بن ون تو را تشکیل می دهند.

این آثار نه بیانیه صادر می کنند و یا نه با برخوردی پروست گونه ارجاعی به گذشته دارند. زمان صفر و مکان ناکجاآباد است. عکس قرار نیست چیزی بگوید و عکاس نیز متنی برای سخنرانی آماده نکرده است. پس از تماشای یک مجموعه کامل از بن ون تو مصرف یک آرام بخش پیشنهاد دور از ذهنی نیست. با دیدن هر تصویر ضربان قلب تندتر و تندتر می شود. بن ون تو روی نقاطی از عادات بصری ما دست می گذارد که بسیار حساس اند.
او بی رحمانه مانند یک شکنجه گر گشتاپو، ناخودآگاه بیننده را تحریک می کند. اما تفاوت عمده ای وجود دارد. تماشاگر عکس های او با خواست قلبی پا به گالری گذاشته یا کتابی از آثار هنرمند را گشوده پس در این بازی شریک است.

اما وی چگونه به سراغ سوژه هایش می رود: نرم، آرام و با نوک پنجه. از سوژه هایش می گذرد، آن ها را پشت سر می گذارد و درست در همان لحظه عکس آغاز می شود. او به جستجوی رهایی سوژه از بند ایده ها و پیش فرض ها است و با این هدف شیطنت های ذهنی اش را آغاز می کند. برای این کار در اتاق کارش می ماند، در را از پشت قفل می کند، ارتباطش را با جهان سیاست و خبر و هر آن چه پشت در اتاق می گذرد، قطع می کند. سراغ دوربین، میز و لیوان هامی رود، ماده ی خام اَش را عکاسی می کند و پس از آن با فرآیندهای دیجیتال و دست کاری استادانه، اثر نهایی را خلق کرده از اتاق بیرون می رود.
کارلو بن ون تو متولد ۱۹۶۶ در استرزای ایتالیا است و اکنون در میلان زندگی می کند. وی کار جدی عکاسی را از دهه ۱۹۹۰ پی گرفت و از سال ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۳، پنج نمایشگاه انفرادی در ایتالیا و نزدیک به چهل نمایشگاه گروهی در شهر های مختلف دنیا برگزار کرد.

در مواجهه با آثار بن ون تو که اغلب بدون عنوان هستند، بحث انگیزترین مورد، نفس سوژه است. خود در این باره می گوید: «سوژه اهمیتی به اندازه آن چه پیش از انتخاب آن می افتد، ندارد. کنار گذاشتن جهان و محبوس کردن خود در خانه یک انتخاب است و در عین حال انتخاب نیست. این یک انتخاب است به دلایل شاعرانه اش و همین طور انتخاب نیست چرا که من آن را در مقام درجه صفر در تعیین یک سوژه می بینم. حد فاصل میان عمل کردن و نکردن.»
عکاس با گریز از انتخاب سوژه به آن دست می یابد و در نهایت تصویری خلق می کند که در خلوص جریان دارد. عکس های او عاری از هرگونه ارجاعی هستند؛ نه دلالت به تصویری خاص دارند و نه مفهومی از پیش تعیین شده را به ذهن متبادر می سازند. آن ها تنها حقیقتی نوظهورند که خود را بی نیاز از تاویل به رخ می کشند.
«حسن نوستالژی، مزاحم بیننده است و احساس او را نسبت به زمان و فضا به هم می زند. من دوست دارم تصاویرم خالص باشند، مانند اسطوره ی بازگشت ابدی (اشاره به بازگشت نهایی عیسی مسیح در آخر الزمان) دوست دارم آن ها را آویخته به دیوار، پشت جک نیکلسون در آخرین پلان فیلم درخشش (ساخته استنلی کوبرلیک) ببینیم.
در اغلب آثار بنونتو آن چه اثر را تشکیل می دهد، بیرون قاب در جریان است. به بیان دیگر آن چیزی است که عکس را به وجود آورده. یعنی آن چه تصویر را خلق می کند و این تنها دلالت ضمنی است که می توان به آثار او نسبت داد.
فضاهای تاریک، نورهای موجود در قاب و اثر آن ها بر دوربینی که آن را ثبت کرده، ردی از حضور هنرمند است. در عکس از یک دوربین. او یک دوربین را در لحظه ی عکاسی، زمانی که شاتر باز است و فلاش در حال شلیک به نمایش گذاشته: «با ایده ی این عکس هیجان زده شدم. سوژه ی عکس به صورت بالقوه ای میان دو سطح کروی شفاف موجود بود به صورتی برابر از هر دوسو، میان دو نفر، نگاه من بود و دوربین در تقارنی آینه ای. شفافیت، دستمایه ی بنیادین تصویرگری است. من به رنگ هوا در مناظر لئوناردو داوینچی فکر می کنم، به طبیعت بی جان های فلاندری کاردین، به لیوان آب لیوتار و تمام راه هایی که به vite Silenti اثر دیکریکو ختم می شوند.
برای رفتن به ماورای سوژه به این ها می اندیشم، برای عکاسی از هیچ. نور، نور زبان اصلی عکاسی است. حال من مانند یک پارادوکس ادبی به سر حرف خود می ایستم که می خواهم از تاریکی عکاسی کنم، تاریکی چشمان بسته.»
در مواجهه با آثار بن ون تو پس از دلهره ی اولیه، بی درنگ شکست عادات دیداری مجموعه ای از روابط را پیش می نهد. روابطی میان اجزای تصویر با واقعیت ابژه ها، با خودشان و حقوقشان در برابر نگاه مؤلف و رابطه ای سهل و ممتنع میان اندیشه ی شالوده شکن [البته نه در معنای سبک شناسانه اش] هنرمند و اثری که مقابل دیدگان مخاطب قرار گرفته. گاه این اندیشه به سادگی چند اثر انگشت روی لیوان یا دستان هنرمند که لیوانی پر از شیر را در تاریکی به حرکت در آورده اند خود را به نمایش می گذارد.
حضوری حقیقی از هنرمند حتی در مقام کوچک ترین عناصر تصویری. او در گفتار خود پیرامون چنین آثاری با لحنی طنزآلود، مشهورترین آثار مدرن را به مقابله می خواند: «وقتی کارگرفتن عکس های استروب را آغاز کردم، به عکسی فکر می کردم که در آن دوشان از نردبان پایین می آمد. من نردبان نداشتم اما تاریکی اتاقم برای خط سیر عبور یک لیوان پر از شیر مناسب بود.»
بن ون تو لیوان را به دست می گیرد و در تاریکی اتاق کارش آن را به پرواز در می آورد. این لیوان که چهار بار روی یک قاب ثبت شده نه تنها تجربه ای از دست تجربه ی دوشان در عکس اشاره شده نیست که بسیار پخته تر و اندیشمندانه تر است.
لیوان که از حالت سایه وار خود در عدم وضوح بیرون می آید و در آخرین تکرار در بالاترین بخش تصویر واضح و آشکار می شود، تصویر نهایی را هولناک می سازد.
در نهایت با در نظرگرفتن تمامی گفتارها پیرامون آثار باید دانست که ترس و دلهره، خلاقیت ها و شیطنت های هنرمند، نوعی شعبده بازی و یا دستکاری های تجربی نیستند چرا که این ها نمایشی هستند از آن چه که کارلوبن ون تو می خواهد که شما ببینید. چیزی در تاریکی یا نمایش در تاریکی چشمان بسته.
نویسنده : Carlo Benvenuto