تاریخچه عسلویه
تاریخچه عسلویه
بندر عسلویه در ۷۰ کیلومتری جنوب شرقی کنگان و ۳۷ کیلومتری شرق بندر طاهری در راس خلیج ناویند بین مدار ۲۷ درجه و ۲۸ دقیقه عرض شمالی و ۵۲ درجه و ۳۷ دقیقه طول شرقی واقع شده و فاصله آن تا مرکز استان (بو شهر) ۳۰۸ کیلومتر است. درباره نامگذاری عسلویه،زنده یاد مهندس احمد حامی در کتاب “سفر جنگی اسکندر مقدونی به ایران و هندوسستان بزرگترین دروغ تاریخ است” از عسلویه با حرف اول الف نام برده و اظهار داشته است این نام هم مثل بسیاری از نام های منطقه مثل خارک،لارک،تنب و… یک نام ایلامی است و از دوره ایلامی ها به جا مانده است و کلمه “اسلو” با حرف الف در ابتدا به معنای آبگیر، استخر و محل توقف کشتی ها است . آقای محمد تقی مصطوی نیز در کتاب اقلیم پارس این مطلب را بر اساس کفته مهندس حامی تکرار کرده است. برخی مورخان و محققان متاخر عسلو را دارای چشمه ها و اب های شیرین دانسته اند و معتقدند به همین جهت بر آن نام عسلویه نهاده اند.
به اعتقاد برخی افراد، عسل به معنای دریای خروشان بوده و بر همین اساس حدس زده اند احتمالا عسلویه منسوب به در یای مواج است. همچنین در جای دیگری گفته شده عسل یعنی سرعت عمل و شتاب در حرکت و عسلویه بدان جهت به این نام شهرت یافته که دارای ناخدایان چابک و چالاک در امر دریانوردی بوده است.
جغرافی نویسان تا قرن دهم هجری نامی از عسلویه به چشم نمی خورد. در حالی که نام شهرها و بندرهایی مثل کنگان،سیراف،گناوه و غیره در بسیاری از مکتوبات گذشتگان مشهود است. از اواخر قرن دهم و آغاز قرن یازدهم هجری،به این سو در کتابها به نام عسلویه بر می خوریم.
به تایید همگان پرتغالی ها ۱۱۷ سال یکه تاز مناطق خلیج فارس و دریای عمان مخصوصا در نواحی بحرین،هرمز،بندر عباس و قشم بوده اند. پرتغالی ها در سال ۹۹۷ ه.ق بر بحرین تسلط یافتند. هشتادو چهار سال پس از آنکه رکن الدین مسعود فالی برادر وزیر حاکم بحرین، از الله وردی خان حاکم فارس برای راندن پرتغالی ها از منطقه تقاضای یاری نمود، الله وردی خان پدر امام قلی خان فاتح هرمز، رئیس معین الدین فالی را مامور تصرف بحرین نمود.
معین الدین فالی در سال ۱۰۱۱ ه.ق سپاهیان خود را در بندر عسلویه به کشتی نشاند و به بحرین حمله کرد و آنجا را از دست پرتغالی ها خارج ساخت. البته در اثنای همین لشگر کشی معین الدین فالی مجروح شد و در گذشت.
بر اساس نوشته های محققان علت استفاده معین الدین فالی از اسکله عسلویه از کار افتادن بندرگاه سیراف به واسطه زلزله و طغیان آب دریا بوده در حالی که بندرگاه عسلویه آباد و آماده بهره برداری بوده است.
از آن زمان به این سو نام عسلویه در کتاب های تاریخ و جغرافی دیده می شود.
از قرن دوازدهم هجری(قرن هیجده میلادی)، طوایف و قبایل بسیار از نواحی مختلف بحرین، عربستان و عمان وارد ایران شده و در سرزمین های جنو بی یعنی مناطق مختلف بوشهر سکنی گزیدند از جمله طوایف آل مذکور،آل بلاد،آل نصور،آل حرم وغیره. دو طایفه اخیر (آل نصور، آل حرم) در زمان دولت صفوی وارد ایران شده و در جنوب ایران مقیم گشتند. آل نصوری از زمان حکومت صفوی مقیم بنادر کنگان،طاهری،عسلویه و گاوبندی شدند که بعد ها عسلویه در اختیار خاندان آل حرم قرار گرفت. شیوخ آل نصور از طایفه بنی خالد هستند که گروهی از آنها مقیم مکه مکرمه و گروهی دیگر در محلی به نام “النعیمه” در قطیف سکونت داشتند.
در سال (۱۱۳۵ هجری / ۱۷۱۷ میلادی) شیخ جباره اول نصوری، جزیره بحرین را از دست سلطان بن سیف ثانی امام مسقط خارج ساخت و این جزیره به تصرف آل نصور درآمد. اما در سال ۱۱۵۰ هجری قمری نادر شاه افشار، فرمان خروج بحرین را از دست شیخ جباره صادر کرد. محمد تقی خان،بیگلر بیگی فارس، بنا به فرمان نادر، لطیف خان دریا بیگی فرمانده کشتی های نادری در خلیج فارس را مامور فتح بحرین کرد و او در سال ۱۱۵۰ هجری قمری زمانی که شیخ جباره در سفر حج بود بر سرزمین بحرین تاخته و بر آن کشور استیلا یافت. از آن پس طایفه آل نصور برای همیشه مقیم ایران گشته و دو بندر از بنادر جنوبی ایران را به احترام بنادر زادوبوم خود در عربستان با نام های جدید نامیدند؛ یکی بندر تمبک (تنبک) در ۱۸ کیلومتری جنوب شرقی کنگان که به نام بندر “عینات” و دیگری بندر نخل که به نام “النعیمه”موسوم ساختند. نظر به اینکه به دنبال نام شیخ جباره نصوری، پسوند “طاهری” قرار داشت و در اصل شیخ جباره نصوری طاهری بود، در حاشیه ویرانه های سیراف بندر جدیدی تاسیس کرده وآن را بندر طاهری نامیدند.
۷۵ سال بعد، شیخ جباره دوم پسرشیخ محمد و نوه شیخ حاتم اول به آل عتوب حکم کرد تا بحرین را از آل سعود بازپس گیرد. شیخ جباره دوم صاحب سه پسر به نام های؛شیخ حسن،شیخ مذکور،شیخ حاتم دوم بود.
در همین سالها طایفه آل حرم برعسلویه حکم می راندند وشیخ ابراهیم آل حرم حکومت عسلویه را در اختیار داشت.
چنانکه گفته شد بین خاندان نصوری و خاندان آل حرم همیشه جنگ و نزاع بود. شیخ جباره دوم به عمران و آبادی بنادر کنگان و طاهری توجه بسیار مبذول داشت و قلعه زیبای بندر طاهری معروف به قلعه شیخ را در سال ۱۲۲۴ ه.ق بنا نهاد. پس از او پسرش حاتم سوم به تکمیل و اتمام ساخت آن قلعه همت گمارند.
در سال ۱۲۹۳ ه.ق که شیخ حسن آل نصور از کنگان رهسپار گاوبندی شده بود هنگام غروب برای ادای نماز در کناره بندر عسلویه فرود آمد، به محض آنکه خبر به شیخ ابراهیم آل حرم بردند وی دستور دستگیری شیخ حسن را صادر کرد و متعاقب آن در همان شب شیخ حسن را به قتل رساندند.
در سال ۱۲۹۴ ه.ق به خونخواهی برادر بر عسلویه تاخت، شیخ ابراهیم آل حرم که با لباس مبدل قصد فرار از معرکه را داشت دستگیر شد و به فرمان شیخ مذکور، به همراه دو تن دیگر از شیوخ آل حرم یعنی شیخ سیف و شیخ محمد به قتل رسیدند. مطلعان نوشته اند که شیخ مذکور در آن یورش عسلویه را ویران کرد.
نا گفته نماند که در جنگ جهانی اول که انگلیسی ها به نواحی جنوب تاختند و واقعه دلیران تنگستان در منطقه بوشهر پدید آمد، در نواحی کنگان و بندر لنگه نیز مشابه چنین وقایعی رخ داد و شیخ مذکور علیه انگلیسی ها مبارزات بسیار نمود. در آن زمان مردی به نام آقا بدر اهل بندر لنگه که کنسول دست نشانده انگلیس در آن بندر بود در راستای سازش با انگلیسی ها قصد جلوگیری از مبارزات را داشت که شیخ مذکور علیه او لشگر کشید و با کمک تفنگچی های تنگستانی و رئیس حسین بنه گزی به لنگه تاخت که در آن درگیری آقا بدر و برادرش به ضرب گلوله رئیس حسین بنه گزی کشته شدند اما در غروب همان روز رئیس حسین نیز توسط تفنگچی های طرفدار آقا بدر به قتل رسید.
شیخ مذکور هنگام پیاده شدن انگلیسی ها در بندر “چیرو” در نزدیکی جزیره کیش، آنها را به گلوله بسته و مانع ورود آنها به خاک ایران شد. شیخ مذکور تا سال ۱۲۹۷ ه.ق که با عهد شکنی خدا کرم خان بویراحمدی و پسرش محمدحسن خان به دام فرهاد میرزا معتمدالدوله والی فارس افتاده و در شیراز اعدام شد،بر نواحی کنگان و عسلویه و طاهری و گاوبندی حکم می راند و قلعه سرخ گاوبندی را مرمت نموده و مقر حکومت خود قرار داده بود. پس از شیخ مذکور، پسر او شیخ حاتم دوم و پس از وی نوه اش شیخ حاتم سوم به حکومت کنگان و طاهری رسیدند اما عسلویه دیگر روی آبادانی ندید و سال ها در قالب یک روستای کوچک بندری جزو بنادر ثلاث به حیات خود ادامه داد. فراموشی و انزوای عسلویه تا سال های اخیر ادامه داشت که پس از احداث تاسیسات عظیم انرژی به عنوان یکی از قطب های مهم و منحصر به فرد انرژی ایران به جهانیان معرفی شده است.
از مشایخ آل نصور٬نام شیخ مذکور بعلت اعلام اسقلال و ضرب سکه از همه مشهورتراست٬ شما را به مطالعه مطلب زیر که مربوط به نحوه قیام او می باشد٬دعوت می نمایم .شیخ مذکور بن شیخ جباره بن شیخ محمد یکی از مشایخ مشهور آل نصور می باشد.او بعلت
ظلم وستم حکومت مرکزی تصمیم می گیرد از حکومت قاجاراطاعت ننماید.پدرش (شیخ جباره)در مورد ناتوانی مردم در پرداخت مالیات ومهاجرت آنها٬ مطالبی به اطلاع حکومتمرکزی میرساند ٬اما حکومت همچنان بر گرفتن خراج تعیین شده اصرار می رزد٬بعد از پدر٬شیخ مذکورقدرت به دست می گیرد دراین هنگام حکومت مرکزی میزان خراج را چند برابراعلام می نماید این امر باعث می گرددکه شیخ مذکور تصمیم بگیردازحکومت مرکزی اطاعت ننماید٬او قسم یادمی کندکه در برابر حکومت مرکزی نافرمانی نماید بدین منظوراقدام به ضرب سکه در کنگان می نماید. “پس از شیخ حسن خان برادرش شیخ مذکور خان ضابط این بلوک شد که دوران حکومت ایشان مصادف بود با حکمرانی حاج فرهاد میرزا معتمد الدوله در این هنگام شیخ مذکور بنای خود سری گذاشت و سکه ای پشیزضرب کنگان بنام ایشان انتشار یافت که یک طرف آن ضرب شده شیخ مذکور ابن جباره و طرف دیگر این عبارت بود شکم شیرمی کندپاره٬جناب معتمدالدوله قاجار ایشان را دستگیر و متعاقبا به دار کشید(هفتم ربیع الثانی۱۲۹۴هجری قمری)بعد از شیخ مذکور فرزندش شیخ جباره به حکومت رسید.”(منشات فاضل ٬جمی میرزا محمد حسین فاضل جم٬چاپ اول٬۱۳۷۱صفحه ۲۲۶).چند برگ کاغذ کپی شده که مشخص نیست از چه کتابی است بدستم رسیده که در آن نوشته”شیخ مذکورفرزندشیخ جباره در زمان فرهاد میرزامعتمدالدوله مورد غضب واقع گردیدو پس ازمدت شش ماه زد وخورد ومحاصره قلعه کلات سرخ بالاخره از طرف سر کرده قشون تامین یافت وتسلیم گردید سپس او را روانه شیراز نموده و در آنجا اعدام کردند.از آن زمان املاک مشایخ نصوری از تصرف آنها خارج گردید و شیخ حسن فرزند شیخ مذکور با خانواده به بحرین ومسقطمهاجرت نموده وپس از چند سال به میهن خود بازگشتند .”(کپی کتابی که نویسنده آن معلومن نیست٬صفحه ۱۳۷)در کتاب “صهوه الفارس فی تاریخ عرب الفارس” در مورد آل نصورمطلبی آمده که آقای عظیم پناه آنرا در پایان نامه خود بدین صورت ترجمه کرده:”خاندان نصوری پنجمین قبیله ای است که از جزیره عربی(عربستان)به سرزمین فارس(ایران)آمدندو آنها از الیعمیه که در منطقه عربستان سکونت داشته اندو سپس از راه (زباره)که جزیره ای میان بحرین و قطر است است وارد ایران شده اند.(صفحه 29 پایان نامه آقای عظیم پناه) نواده شیخ محمدآل نصور٬شیخ جباره آل نصور است که مرکزحکومت آن بندرکنگان بودو املاک متعلق به شیخ خاتم فرزندشیخ جباره حکمران بحرین بوده است ونیزدر آن موقع دولت ایران حکومت بلوک جم را به شیخ جباره تعویض نمود.(کتاب نامشخص صفحه۱۳۷)خاندان نصوری مدتی هم بر بحرین حکومت کرده اند.”در سال ۱۱۵۰ هـ.ق نادر شاه افشار جزیره بحرین را از دست شیخ جبارنصوری در آوردوخاندان نصوری دوباره از بحرین به کنگان آمده و مقیم آنجا شدند.این خاندان به ابادی وعمران بندر طاهری پرداختند٬شیخ محمدفرزندشیخ حاتم اول و نوه شیخ جبار اول نصوری ٬در زمان کریم خان زندبه حکومت کنگان رسیدو از آن پس افراد خاندان نصوری بناهای بسیار از جمله حمام و مسجدو عمارت در اینو منطقه بنا نهادند.(صفحه ۲ کپی دست نویس که معلوم نیست چه کسی آنرا نوشته است)شیخ جبار دوم نصوری حاکم طاهری و کنگان و عسلویه در سال ۱۲۲۴ هـ .ق مطابق با ۱۸۰۹ م .به ساختن قلعه زیبا و با شکوهی در طاهری مشهور به قلعه شیخ اقدام نمود.پس از شیخ جبار دوم٬شیخ مذکور حاکم منطقه شدو پس اینکه شیخ مذکور در شیراز اعدام شد٬برادرش شیخ حاتم دوم زمام حکومت را بدست گرفت٬شیخ حاتم نیز برای اتمام قلعه همت گماشت اما هنوز این ساختمان تکمیل نشده ٬شیخ حاتم دوم در گذشت٬هنگام در گذشت وی ٬همسرش باردار بودودو یک ماه بعدوضع حمل نمود و به احترام پدرش نام نوزادحاتم نهادند بعدها به حاتم سوم شهرت یافت حاتم سوم ساختمان قلعه را تکمیل نمودو پس از وی پسرانش شیخ سلیمان٬شیخ ناصر٬شیخ کعنان شیخ جبارسوم هریک در نگهداری قلعه سهمی یافتند.واین بناءبه امرشیخ جباره دوم٬شیخ حاتم دوم وشیخ حاتم سوم توسط استاد علی اصغر شیرازی بنا شد.(صفحه ۴ کپی دست نویس که معلوم نیست چه کسی ته آنرا نوشته است)ادامه دارد….در زمان خان سالاري رييس جمال خان دشتي و پس از آن رييس حسين خان از طوايف حاجياني ساکن در منطقه دشتي که در واقع اواسط سالهاي حکمراني خوانين دشتي بر منطقه حاکميت خود قلمداد مي گردد و در اين زمان حکمراني خوانين نامبرده با سرکوبي سران خانواده بزرگ ديگر دشتي يعني سران شيخياني آغاز گرديد. منطقه حاکميت خوانين دشتي در اين زمان علاوه بر مناطق حکمراني آنان يعني از خورموج تا بردستان به بنادر کنگان, عسلويه و بعضي سالها تا حوالي لنگه نيز مي رسيد و خوانين دشتي خراج مناطق زير پوشش خود را به حکمران مرکزي ( حکمران پارس) مي پرداختند. به اين استناد كه؛ اسناد و مالکيت بعضي از نخلستانها ي منطقه سيراف و بيدخون نشان مي دهد که مالکين اصلي نخلستانها و باغها افرادي از اهالي بردستان بوده اند و در آن زمان ساکنين آن مناطق نيز بوميان غير عرب و مهاجرين منطقه گله دار, جم, بردستان و بعدها اعراب آنسوي ساحل خليج پارس بودند که در زمان حکمراني اعراب, طايفه هايي از بلوچ که در کوهها به دامداري اشتغال داشتند نيز بعنوان نيروي جنگي و رزمي ( تفنگچي) به استخدام در آمدند و تعدادي از آنها در آبادي هاي اين مناطق سکونت گزيدند. با مهاجرت اعراب آل نصور و آل حرم به اين بنادر و به قدرت رسيدن خاندان نصوري ( جد بزرگ آنان شيخ ياسر، زماني بر قسمتي از بحرين نيز حکومت مي کرد)، منطقه بنادر سه گانه و عمدتا بندر کنگان که بندر خوانين دشتي محسوب مي شد از حيطه قدرت و حکمراني خوانين دشتي خارج گرديد و آخرين تلاش خوانين دشتي براي باز پس گرفتن بندر کنگان بر اساس نگارش نويسنده کتاب حقايق الاخبار در زمان حکومت احمد خان نوايي اتفاق افتاد.
با اين توضيح که پس از انعقاد عهد نامه پاريس ( ناشي از بي لياقتي و سستي سرداراني چون محمد عليخان شجاع الملک و خانلر ميرزا احتشام الدوله و جاه طلبي کساني مانند ميرزا آقا خان نوري و بي کفايتي محرز ناصر الدين شاه) حکومت بندر بوشهر، دشتي و دشتستان به ” احمد خان عميد الملک نوايي” رسيد و لقب دريابيگي نيز دريافت کرد ( حسيني فسايي، حسن. فارسنامه ناصري. جلد ا، ص 818).
پس از انعقاد صلح پاريس درگيري بين حاجي خان حاکم دشتي با حاکم کنگان آغاز گرديد. همانطور که پيش تر گفته شد ميان خان دشتي با حکام کنگان که آل نصور بودند بر سر مسائل ملکي و گسترش قلمرو مدتها جنگ قدرت وجود داشت تا اينکه در سال 1274 ه. ق. حاجي خان به کنگان حمله نمود و عده زيادي از آهالي آنجا را کشت. در آن زمان گويا حاکم کنگان ” شيخ حسن خان کنگاني” فرزند ” شيخ جباره خان” فرزند ” شيخ حاتم خان” پسر ” شيخ محمد آل نصور” جد مشايخ آل نصور بود.
به روايت خورموجي: در اين ايام حکومت، جماعت دشتي، بندر کنگان را که قريب به هفتصد خانواده ( بودند) و با آنان قريب جوار داشتند و به سبب عداوتي که از سابق در ميان ايشان پايدار بود غفلتا کنگان را مسخر نموده، از صامت و ناطق اثر نگذاشته، چندانکه از بيتوتات و جدار و نخيلات و اشجار آنجا آثار نماند و دياري در آن ديار برقرار نيامد. به نوعي که تا حال تحرير ( سال 1278 ه. ق) که مدت چهار سال است، يک خانواده در آن بندر که در نهايت اعتبار و اشتهار بود سکونت اختيار نکرده ( خورموجي، محد جعفر. حقايق الاخبار ناصري. چاپ دوم، ص 232).
علت حمله حاجي خان دشتي به کنگان اين بود که؛ خان حاکم بدون انديشه روز جزا به اخذ دو هزار تومان به صيغه ارتشا، در حضرت صدارت و کارگزاران دولت، چون مقدمه کينه هرات در مقدمه عبدالله طاهر، اين امر واضح و ظاهر را به اشتباه گذرانيد ( خورموجي، همان منبع، ص 233).
اما اين حمله باعث نشد که بار ديگر کنگان به حکمراني خوانين دشتي در آيد. زيرا عدم ارسال به موقع و به اندازه ماليات از طرف خوانين دشتي به سوي والي پارس که بر آمده از قحط سالي و شرايط جديدجوي منطقه بود از قدرت خوانين دشتي کاسته بود و از سوي ديگر محموله هاي بازرگاني دشتي که شامل غله، پياز، ترياک، قالي، هيزم، ذغال و بنه بود، مي بايست از طريق بندري با جهازات متعدد به آنسوي خليج و به بصره حمل مي گرديد. جهت حل چنين مشکلي، ” حيدر خان بردستاني” با مشورت با بزرگان بردستان و بازرگانان مسلمان و يهود آن ديار به اين نتيجه رسيدند که لنجهاي خود را که در خور بردستان پهلو گرفته ( دهانه ( دهنه) فعلي خور بردستان) و لنگر انداخته بودند به بندر کنوني ( دير امروزي) منتقل نمايند. در آن زمان چند خانواده ماهيگير كه چند سالي بود بعلت اذيت و آزار وهابي هاي بحرين به اين سوي خليج پارس مهاجرت كرده بودند در محل فعلي محله عربهاي بندر دير زندگي مي كردند. نتيجه مشورت حيدر خان بردستاني و بازرگانان بردستان اين شد كه چون در مقابل كلبه هاي اين چند ماهيگير كه نام محله خود در بحرين، ” دير” بعنوان اجتماع كلبه هاي خود گذاشته بودند ( يكي از وجه تسميه هاي بندر دير)، در اكثر روزهاي سال كه باد شمال در حال وزيدن است كشتي ها و لنجهاي در حال حركت به سوي بوشهر و بصره لنگر مي اندازند و اين خود نشانگر اين است كه اين نقطه ( مقابل كلبه هاي عربهاي مهاجر) بندر شمالي خوبي است و از طرفي با خور بردستان هم فاصله چنداني ندارد پس بهتر است كه دشتي بندري در اين نقطه داشته باشد.
مشهور است كه پس از تعيين دير بعنوان بندر، يكي از اهالي بردستان گفت: راحت شديم، صبح كه از بردستان به كنگان مي رفتيم آفتاب در چشممان بود و بعد از ظهر هم كه از كنگان به بردستان باز مي گشتيم باز آفتاب چشممان را آزار مي داد و حاجي خان كه از طرف حيدر خان بردستاني به خاني دير برگزيده شده بود گفت: حالا ديگر لنگرگاه ما دير است و صبح به دير مي آيي و بعد از ظهر به بردستان باز مي گردي و در هر دو حالت پشت به آفتاب حركت مي كني و ديگر آفتاب چشمت را آزار نمي دهد.
در نهايت با خارج شدن كنگان از حيطه قدرت خوانين دشتي بندر كنوني دير بعنوان بندر دشتي آباد شد و حاجي خان پسر جمال خان مير پنج نيز حاكم بر آن شد و كم كم بر رونق آن افزوده شد و بدين ترتيب بنادر سه گانه كنگان، سيراف ( طاهري) و عسلويه براي هميشه از حاكميت خوانين دشتي خارج گرديد و دو خانواده اي كه از اين پس در اين منطقه به قدرت رسيدند، آل نصور و آل حرم بودند كه طايفه آل حرم در عسلويه و اطراف آن و آل نصور نيز در كنگان تنبك و سيراف مستقر گرديدند و سالها بين اين دو طايفه به جنگ و خونريزي گذشت.